زیباترین آرزوی ما،حسین جان مازیباترین آرزوی ما،حسین جان ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

خدا جوونی ،نی نی مو نو فرستاد..

الهی و ربی من لی غیرک..

الهی… نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست. (بر گرفته از سایت عاشقانه  نغمه سرا)
7 دی 1391

ادامه ی پست قبلی

راستی یه چیزو رو ننوشتم برات نی نی موچولوی خودم.امروز که طبق روال هر روز زوج دیگه که مامانیت میره باشگاه با خاله جونیت رفتیم.یه خانمی هم بود که خیلی وقت بود نمی اومد باشگاه با دوستش.امروز دوستش اومد ازش سراغ اون خانمه رو گرفتیم گفت حامله شده دیگه نمیاد.وای مامان و میدیدی یه حالی شدم.اولا که خوشحال شدم یکی داره مامان میشه.دوما مامانم نی نی های مردم و نگاه کن.خب تو هم زود بیا دیگه..اصلا نمیدونم این روزا چه خبره.همه دارن مامان میشن الا من.دوستای خودم دبیرستان و دانشگاه.دوستای نی نی وبلاگیم همین خانمی که می اومد باشگاه فامیلای دور و هم محله ای ها. وااای که چه قد نی نی..ماشاالله.ان شاالله همه شون سالم صحیح باشن و بدنیا بیان ولی خب دل منم میگیره د...
4 دی 1391

دل تنگم عزیز مادر...

"دلم نه عشق می خواهد و نه حرف های قشنگ..نه ادعاهای بزرگ و نه بزرگ های پر ادعا..دلم یک فنجان قهوه داغ میخواهد و یک دوست که بشودبا او حرف زد و پشیمان نشد!" سلام نی نی خشمل مادر.خوبی که جان مادر؟چه خبر از خانه ی امن و آسمانیت؟از خودت..مادر هم ای بدک نیست..ملالی نیست جز دوری شما و دلتنگی های پی در پی؟..روزها می آید و می گذرد و لحظه ها برای دیدنت کوتاهتر که نمی شوندهیچ گویا با هرچه درتوان دارند کش می آیند تا دیر تر و دور تر ببینمت..اما خدای مهربان حتما حتما کاری برای من میکند تا لحظه هایم تندتر از صدم ثانیه بگذرد و تو از آسمانها بر دلم فرود آیی..خوشگل مادر.. عزیزکم امروز هم دلم برایت پر کشید و با تمام وجود خواستم که ای کاش بودی .ای کاش در من...
4 دی 1391

به بهانه تمام شدن پاییز..

"این همه آشفته حالی..این همه نازک خیالی،ای به دوش افکنده گیسو،از تو دارم از تو دارم.." پاییزم تموم شد..پاییز فصل افسون افسانه،فصل عشق و عاشقانه،فصل من.پاییز فصل من و همسری،فصل دل و دلتنگی تموم شد و من نفهمیدم چه جوری اومد و رفت..اینقدر منتظر نی نی و مثبت شدن بیبی چک و نیومدن پری بودم که گذر غریب و عاشقانه شو نفهمیدم..چه زود مامان شدم..چه زود خودمو یادم رفت.. تو این سه ماه پر استرس چه عشق و عاشقانه هامون یادمون رفت.. چه زود نی نی نیومده،مامان شدم.. راس میگن هرکی مادر میشه خودشو از یاد میبره و همه وجودش میشه بچه اش..من که نی نی ندارم اینجوری شدم..ببین مامانای دیگه چه جوری ان.چرا راه دور همین مامان خودم..مگه از یاد برم مامانمو کاراشو.. مامانی د...
2 دی 1391

ما منتظر می مونیم..

"آخر پاییز نزدیک است.همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!امشب موقع خواب بشمار تعداد دلهایی را که بدست آوردی..بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی..بشمار تعداد اشکهایی که از سر شوق و غم ریختی..فصل زردی بود تو چقدرسبز بودی؟! جوجه ها را بعدا با هم میشماریم.." تو پست قبلی گفتم میام بعدا شکایت و آه و فغان و ناله و زاری رو برا اینکه مادر نشدم تو یه پست دیگه میزارم.این فاصله ای که افتاد خیلی آرومم کرد..دیگه غصه و ناراحتی ندارم.نه به این معنی که ناراحت نیستم..چرا هستم و دلم گاهی شدیییییییییید نی نی میخاد ولی انگار خدا برام معجزه کرده.انگاری داره بهم مادر بودنو کم کم یاد میده..انگاری بهم میگه تو دنیای من مامان لوس و کم حوصله نباید باشه..باید همه...
28 آذر 1391

و انتظار دوباره شروع میشود..

"نفست باران است،دل من تشنه ی باریدن ابر،دل بی جتر مرا مهمان کن.." نمیدونم شاد باشم یا غمکین،بخندم یا کریه کنم..امروز صبح بری آمد و بنده رسما از مقام مادری تنزل نمودیم.. دوست جونی ها دیگر دع ننمایین که بی بی جک اینجانب مثبت شود.امید این ماه مان از کف برفته است...تا وقتی که ما قصد نی نی دار شدن نداشتیم بنده هر ماه باید با عجز و لابه برای آمدن بری مان دعا می نمودیم و بری همیشه حدااقل یه شیش هفت روزی رخ به ما نشان نمیداد بنازم ناز نی نی رو که بری هایمان هم منطم شده اند.الان بنده یک عدد آدم ذوق زده از دستم استیل بدن خودمان هستم... کلا من اینجوری بر عکسم..دوست جونیا خیال همه تون راحت بنده مامان نشدم...وتا الان از درد این بری به خود میبیجیدم..فق...
27 آذر 1391

عنوان ندارد.

"وقت هایی هست که جز به بودنت دلم رضایت نمی دهد!از کجا "تو" بیاورم؟" سلام عزیز دل مامان.خوبی که؟خوشی مامان؟الان داری چیکار می کنی؟مامان و می بینی.آخه مامان که نمی تونه تو رو ببینه.پس زودی بیا تا مامان و بابایی هم یه کم آروم شن.بابایی همش سراغتو میگیره.کجایی پس عزیزم؟ دوست جونیا یه چیزی! تا حالا به خیر گذشته و فعلا پری نیومده.گوش شیطون کر.البته من سابقه زیادی توو عقب انداختن پری دارم و بعدش در اوج امیدواری یهو .....پری اومده.این سری هم باز توکلم به خدای مهربونه.  هر چی خیر باشه. میخام خیر و صلاح تو مثبت بودن آزمایش و بی بی چک باشه.راستی چند روز تاخیر بیفته بیبی چک نشون میده که مامان شدیم یا نه؟اینقد بدم میاد از این بی بی چک .همش منفی...
24 آذر 1391

تولدم بود

"به پاس خوبیهایت هر بار که از ذهنم می گذری،لبخند پر مهر خدا را برایت آرزو میکنم.." متن بالا تقدیم همه ی دوستایی که تولدمو تبریک گفتن جه نزدیکان،چه دوستان قدیم و جدید و چه دوستان نی نی وبلاگی.ببخشید که با تاخیر اومدم آپ کنم.چون خونه ی مامانم اینا بودم و اینترنت اونام قطع بود.دیگه شرمنده... بقیه رو برین ادامه ی مطلب بخونین..نترسین رمز نداره... اندر احوالات تولد ما اینکه کادوها و پیامک های قشنگی از دوستام و خانوادم و البته از همسری گلم گرفتم.البته یه کم از شوشو دلخورم بودم چون روز تولدم یه کاری براش پیش اومد رفت تهران و بنده خیلی ناراحت و دلخور رفتم خونه ی مامانم اینا و موندم آخه همسر صبح زود رفت و دوازده و نیم شب برگشت. منم خیلی دلخور شدم از...
22 آذر 1391

جوابیات..........

سلام دوست جونیای خشمل.از اون جایی که به هیچ وجه نظراتی که تایید میکنم توو  قسمت نظرات دیده نمیشه از اون جهت باید بیام پست بزارم و جواب دوستامو بدم!!!!! دوست عزیزم که به اسم خاله جون کامنت گذلشته بودی.خیلی ممنون که به وبم سرزده بودی آدرسی برام نذاشته بودی که بیام بهت سر بزنم و جوابتو بگم.منابع خاصی هم نخوندم.خواستی از دوباره آدرس بده بهت بگم.دیگه هیچی دیگه.امروز تولدمه.میام اتفاقاشو آخر وقت براتون میگم.فعلا بای........ ...
20 آذر 1391