به بهانه تمام شدن پاییز..
"این همه آشفته حالی..این همه نازک خیالی،ای به دوش افکنده گیسو،از تو دارم از تو دارم.."
پاییزم تموم شد..پاییز فصل افسون افسانه،فصل عشق و عاشقانه،فصل من.پاییز فصل من و همسری،فصل دل و دلتنگی تموم شد و من نفهمیدم چه جوری اومد و رفت..اینقدر منتظر نی نی و مثبت شدن بیبی چک و نیومدن پری بودم که گذر غریب و عاشقانه شو نفهمیدم..چه زود مامان شدم..چه زود خودمو یادم رفت.. تو این سه ماه پر استرس چه عشق و عاشقانه هامون یادمون رفت.. چه زود نی نی نیومده،مامان شدم.. راس میگن هرکی مادر میشه خودشو از یاد میبره و همه وجودش میشه بچه اش..من که نی نی ندارم اینجوری شدم..ببین مامانای دیگه چه جوری ان.چرا راه دور همین مامان خودم..مگه از یاد برم مامانمو کاراشو.. مامانی دوست دارم و می بوسم اون دستای خوشگل و چشمای همیشه نگرانتو...من عاشق این فصلم..شاید بهمین خاطره که رفتنش دلتنگم کرده..حالا باید دلتنگی هامم به دوش بکشم..بگذریم..زمستون اومد..نمیدونم این فصل میتونه فصل بارور شدن برا من باشه؟؟ نمیدونم خدا همراه فرستادن دونه های برفیش دونه منم توو دلم میکاره..نمیدونم..خدا میدونه.هرچه که باشه من راضیم به رضای اون که رحمتش بی حد و حصره..خدای مهربونم...دوست دااااااااااارم خداجونم..
راستی این 21 دسامبر اومد و رفت..حالا ما بریم یقه ی کی رو بگیریم که این همه ترس ریخته بود به جون ما؟؟!!!
مخاطب شعر اول سطرم دختر نداشتمه..آخه من خیلی خیلی دختر دوس دارم خو..البته در درجه ی اول باید سالم باشه..اینو گفتم که گفته باشم..پسرم ناراحت نباش برا تو هم می نویسم خو..