ما منتظر می مونیم..
"آخر پاییز نزدیک است.همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!امشب موقع خواب بشمار تعداد دلهایی را که بدست آوردی..بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی..بشمار تعداد اشکهایی که از سر شوق و غم ریختی..فصل زردی بود تو چقدرسبز بودی؟! جوجه ها را بعدا با هم میشماریم.."
تو پست قبلی گفتم میام بعدا شکایت و آه و فغان و ناله و زاری رو برا اینکه مادر نشدم تو یه پست دیگه میزارم.این فاصله ای که افتاد خیلی آرومم کرد..دیگه غصه و ناراحتی ندارم.نه به این معنی که ناراحت نیستم..چرا هستم و دلم گاهی شدیییییییییید نی نی میخاد ولی انگار خدا برام معجزه کرده.انگاری داره بهم مادر بودنو کم کم یاد میده..انگاری بهم میگه تو دنیای من مامان لوس و کم حوصله نباید باشه..باید همه ی مامانا صبور باشن..آره خداجون ،داره بهم رسم مامان شدن و یاد میده..میگه عجله نکن.من اینجام مثل همیشه..توو همه جا..نزدیک نزدیک بهت..کم غصه بخورو گریه زاری کن ..اره خداجونم ممنون که آرومم کردی.ممنون که پیشمی..دارم کم کم بزرگ میشم..تو میدونی من کی مامان میشم..پس من منتظر اون لحظه ی قشنگ میمونم.خداجون همیشه و همیشه سپاسگذار مهربونی های بی حدت هستم.."خداجون ببخش به خاطر تمام درهایی که کوبیدم و خانه ی تو نبودند.."حتما حتمابه صلاحم بوده که نی نی این ماه نیومد..خداجون ما سعی مونو میکنیم تو هم نظر لطفتو از ما دریغ نکن..
راستی دوستان شب یلدا نزدیکه..شب یلداتون مبارک باشه پیش پیش...