دل تنگم عزیز مادر...
"دلم نه عشق می خواهد و نه حرف های قشنگ..نه ادعاهای بزرگ و نه بزرگ های پر ادعا..دلم یک فنجان قهوه داغ میخواهد و یک دوست که بشودبا او حرف زد و پشیمان نشد!"
سلام نی نی خشمل مادر.خوبی که جان مادر؟چه خبر از خانه ی امن و آسمانیت؟از خودت..مادر هم ای بدک نیست..ملالی نیست جز دوری شما و دلتنگی های پی در پی؟..روزها می آید و می گذرد و لحظه ها برای دیدنت کوتاهتر که نمی شوندهیچ گویا با هرچه درتوان دارند کش می آیند تا دیر تر و دور تر ببینمت..اما خدای مهربان حتما حتما کاری برای من میکند تا لحظه هایم تندتر از صدم ثانیه بگذرد و تو از آسمانها بر دلم فرود آیی..خوشگل مادر..
عزیزکم امروز هم دلم برایت پر کشید و با تمام وجود خواستم که ای کاش بودی .ای کاش در من بودی و من این ناب ترین حس را با تمام وجودم در خود داشتم..حس قشنگ مادری..مادری برای کسی که ذره ذره وجودش از وجود تو و وجودعشق تو شکل گرفته..نی نی نیامده ی خشملم برای آمدن عجله نداری؟ اصلا بخاطرم از خدا نخواستی که زودتر بر دلم بنشینی و سبز شوی..از خدا بخواه نازنین مادر..
"مخاطب شعر بالا دختر خالمه.که یه روزی مثل خواهر بود برام.اما حالا گرچه باهاش قهر نیستم اما دیگه خواهرم نیست..پشیمان شدم از اینکه با او حرف زدم..صحبت خیلی سال پیشه.بخشیدمش اما نمیتونم فراموشش کنم."