زیباترین آرزوی ما،حسین جان مازیباترین آرزوی ما،حسین جان ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

خدا جوونی ،نی نی مو نو فرستاد..

یه چیزی اوومده توو دلم...

"گریه ی شام و سحر شکر که ضایع نگشت/قطره ی باران ما گوهر یکدانه شد.." خدایا شکرت هزاران بار شکرررررررررررت..نمیدونم چجوری شروع کنم و از کجا بگم..واقعا نمیدونم..جمعه ینی دیروز ساعت 9:15صبح از خواب که پاشدم به سرم زد برم بی بی چک و امتحان کنم.ی روزم به پری مونده بود و می ترسیدم که زود باشد...ی دردایی شبیه پریودم منو گرفته بود دیگه واقعا ناامید بودم و با فرستادن ده تا صلوات رفتم توو wc و امتحان کردم. بعد سه دقیقه دوتا خط ظاهر شد ی پررنگ ی کمرنگ..با شوق پریدم بیرون و نشون همسری دادم..فقط ی لبخند زد..آخه شک داشت..باور نداشت..فرداییش که میشه امروز اول وقت ساعت 8صبح رفتیم برا آزمایش..وقتی آز دادم دلم طاقت نیاورد تا یک و نیم که جوابش حاضرمیشه ص...
28 بهمن 1391

چرا وبلاگمو دوس دارم...

"هرچه دلم را خالی میکنم،بازپر میشود از تو..عجب برکتی دارد دوست داشتنت.." این شعر تقدیم به وبلاگ چهارماهه ی خودم...واقعا راس میگما..چون هر چه قد میخام وابسته اش نشم نمیشه..میخام دل ازش بکنم نمیشه..همش به خاطر دوستایی که پیدا کردما..ممنون از هانی جان عزیزم از وبلاگ کاکل زری یا ناز پری که منو به این بازی یا همون مسابقه دعوت کرده.. خب بگم براتون چرا دوسش دارم این وبمو:بزارین از اول بگم براتون،من نی نی دوس داشتم خیلی..شوهری نمیخاست..بعد دوسال دلش خواست و ما میخاستیم مامان و بابا شیم..خیلی ذوق نی نی داشتم..یه حرفایی،دلواپسی هایی، شوق و شورو یه عالمه حس دیگه رو نمیتونسم برا کسی بگم..یه روز خیلی اتفاقی نی نی وبلاگ و پیدا کردم..بعد یه سری وبلاگ و منم...
19 بهمن 1391

قصه ی ذوق زدگی اینجانب...

"بی خیال است،خیلی بی خیال،آنکس که تمام خیال من است.." سلام..سلام..یه راس میرم سر وراجی.. غروب یه بارون قشنگ داشت میزد..خیلی قشنگ..آقایی زنگ زد..گفت:میای بریم یه دور بزنیم؟داره بارون میادا.. من:آره که میام پس چی؟ جلدی حاضریدم و آقایی اومدو رفتیم ددر...یه بارون خیلی قشنگ.. روحم تازه شد..واااقعا دستت ندرده همسری گلم.. بعد از جلو یه داروخونه داشتیم رد می شدم یهو گفتم آقایییییی کیت میخام با بی بی چک؟ آقایی هم خیلی شیک نگه داشت و رفت واسم سه تا کیت و یه بی بی چک خرید.. کیت و که دیدم جیغ کشیدم وااااااای مکس 14 اس..تو نی نی سایت میگن این خیلی خوب و دقیقه اصلا انقد هول هولی شد اسمشو نگفته بودم ولی شانسی همونی که میخاسم شد..بی بی چک از الان گرفتم تا و...
12 بهمن 1391
11386 0 29 ادامه مطلب

خانوووم کدبانو!

"در هیاهوی زندگی دریافتم که چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم چه غصه هایی که فقط فقط باعث سپیدی مویم شددر حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود.دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود و اگر نه نمی شود.کاش نه میدویدم ونه غصه می خوردم..." سلام..سلامممم...خوب بیدین؟خوش بیدین؟خداروشکرررررر..یه عالمه حرف دارم اما نیدونم چی بگم اول از همه ولادت حضرت محمد و امام جعفر صادق رو بهتون تبریک میگم..امیدوارم توو این شب و روز قشنگ هرچی دلتون میخواد خدا به خاطر وجود این دو بزرگوار بده...ان شاالله..راسی منم دعا کنین هاااا.. دیشب مهمون داری کردم شدیییییید.زنداداشمو پاگشا کردم..مامان جونی اینا و خواهرم اینا رم دعوتیدم..جایتان خالییی...
9 بهمن 1391

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم..

خداجون فردا یکی از بهترین روزهاته..ولادت پیامبر بزرگ و مهربون ما حضرت محمد(ص)و فرزند عزیزشون حضرت امام جعفرصادقه(ع).خودت به وجود مقدس این دوبزرگوار سلامتی و تندرسی برای همه بخواه.و میخام همه ی همه ی به آرزوهای خوبشون برسن ماهم همینطور...الهم صل علی محمد و آل محمدو عجل فرجهم.... ...
9 بهمن 1391

نوشتم تا بدونید..

"زمستان را باور نکن،هوا بی تو سرد تر از این حرف هاست.." سلام علیکم جمیعا..خوب بیدین؟ الهی شکر..به از یه غیبت تقریبا طولانی آمدیم.. و خوشا که خبر خوبی هم شنیدیم..دوست نی نی وبلاگیعزیزم سارا جان هم به خیل مادران اضافه شده ان..بسی شادمان شدیم و گرییدیم از شوق..با این حساب تمام دوستانی که در لینک دونی بنده می باشند یا مادر بوده اند از اول یا اینکه شدند..دوستای خوبم که تا این مدت مامان شدند و من واقعا واقعا از این اتفاق مبارکی که براشون افتاد خوشحالم اینا هستند:اولی فکر کنم "عاطفه "جونم بود از وبلاگ "نی نی ناز نازی"..بعدش "فاطمه سادات" جونم از وبلاگ" نی نی آیندمون" که حالا اسمش شده "برای کوچولوی توو راهی نازمون "بعدش "هیجان" جون از وبلاگ "هیجان" ...
2 بهمن 1391

با هر عنوانی که دوسش داری بخونش...

سلام عزیزان..دوستان..خوبید..خوشید؟خدارو شکر..چند وقتیه که نبودم..یعنی نوشتنم نمی اومد الانش نمیاد..به عشق شماها اومدم..حال و حوصله تعطیله..اینترنت های اینجام شده لاک پشتی .. فکر کنم لاک پشت سرعتش بیشتر باشه والا..اعصابمو خورد کرده امروز به زور تونستم به چندتا از دوستام سر بزنم و این مطلب و بنویسم و وب و آپ کنم تا ببینیم این اینترنتا چی میشه دیگه..حرفی نیست جز اینکه حلول ماه مبارک ربیع الاول رو به همه شما عزیزان تبریک میگم..امیدوارم توو این ماه مبارک همه به آرزوهای خوبشون برسن وهمه ی اونایی که نی نی میخوان نی نی شون زودی بیادش..ان شاالله.. دیگه حرفی نیست..
23 دی 1391

یه روز خوب..خدا جون شکرت

"اگر از حوالی دلم گذشتی آهسته رد شو،دلتنگی را با هزار بدبختی خوابانده ام" سلام عجیجای من..خوبین خوشین سلامتین؟ اندر احوالات امروز ما این بید که امروز وقتی ساعت ده از باشگاه اومدیم خونه با بابا جونیت،بابایی گفتش که قرار بابام یعنی  پدر شوهری مهربون بنده و یعنی ان شاالله بابا بزرگی شما قراره ناهار تشریف بیارن اینجا برا یه کاری اومدن اینجایی که ما هستیم بعد ناهارم قرار شد که ما بابا بزرگیتو ببریم خونه شونو مامان بزرگیت و عموجونیت و عمو جونیت رو هم ببینیم خلاصه یه سری زده باشیم. خلاصه  بعد از اینکه تند تندی ناهار درستیدیم و خوردیم و راه افتادیم و اونجا بودیم و شامم خوردیم چون بابا جونیت باشگاه داشت زود پاشدیم و اومدیم.بنده هم الا...
11 دی 1391

اگه بودی..

"پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاهم،منتظرم اگر نمی آیی پنجره ها را دیگر زجر ندهم،چشمانم به جهنم.." سلام خشمل مامان..خوبی که؟خدارو شکر..خونه تنها بیدم گفتم بیام به وبت سر بزنم و ببینم کلا چه خبراست..بابایت رفته باشگاه و من تنها موندم..الان اگه تو بودی منم تنها نبودم و حوصله ام سر نمیرفت.. امروز مامانیت رفته باشگاه اومده..خونه رو تر و تمیز کرده بعدش بعداز ظهر از بسگی خسته بودم تا اذان مغرب خواب بودم از وقتی هم که بیدار شدم سرگیجه داشت هلاکم میکرد که باباییت بهم رسید و حالمو خوب کرد.. الان خیلی خوبم..دارم تهنا تهنا شام میخورم و برات تایپ میکنم.غذامو آوردم سر میز کامپیوترو برات مینویسم و می خورم..برخلاف عادت و میل شخصیم دارم شام تهنا میخورم چون...
9 دی 1391