خانوووم کدبانو!
"در هیاهوی زندگی دریافتم که چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم چه غصه هایی که فقط فقط باعث سپیدی مویم شددر حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود.دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود و اگر نه نمی شود.کاش نه میدویدم ونه غصه می خوردم..."
سلام..سلامممم...خوب بیدین؟خوش بیدین؟خداروشکرررررر..یه عالمه حرف دارم اما نیدونم چی بگم اول از همه ولادت حضرت محمد و امام جعفر صادق رو بهتون تبریک میگم..امیدوارم توو این شب و روز قشنگ هرچی دلتون میخواد خدا به خاطر وجود این دو بزرگوار بده...ان شاالله..راسی منم دعا کنین هاااا..
دیشب مهمون داری کردم شدیییییید.زنداداشمو پاگشا کردم..مامان جونی اینا و خواهرم اینا رم دعوتیدم..جایتان خالییییییی فسنجون و ماهی شکم پر درستیدم....ماهی انقد خوشمزه شده بود که نگو.اضافه شدن سه تا مهمون ناخونده باعث شد خیلی هول هولی بشه و نتونم عکسی از تزیین زیبای ماهی بندازمو براتون بزارم..البت تزیینشم کار خود هنرمندمان بیدددددد..این سه مهمان ناخونده دختر عموی بابا بهمراه شوهر و پسرش بودن..که قسمت شد بیان خونه ی ما و در خدمتشون باشیم..البته یه تقلبی هم کرده بودم مامان جونی فسنجونو درستید و آورد آخه من بلد نیستم بپزم.دلمم میخاست شامو فسنجون داشته باشم که مامانی زحمتشو کشید...حالا بگو این چه پاگشایی شده..مامان جونی خواهری و حتی زنداداشی گلم خیلی زحمت کشیدن و واقعا دستشون درد نکنه.ولی خودمونیم هلاک شدم...خیلی خسته شدم..تا دیروقت داشتم جمع و جور میکردم صبح زودم پاشدم رفتم باشگاه.این خانم مربی مهربونمون هم حسابی مارو دوندو نرمش داد بدتر خسته و هلاک شدیم و فکرکنم در این دو روز حسابی وزن اضافی بدنمان آب شده و مانکن شدیمم..فکر نکنم چیزی باشه که بگم فقط اینکه خدارو شکر به خاطر همه ی روزاش مخصوصا دیروز و امروزش...مهمونی خوب برگزار شد و الان داره یه بارون قشنگ و نم نم میزنه.هوا عالییییییه..خداروشکر..خنکم هست..دیگه به به ..
دل تنگی نوشت:خداجون دیشب جای نی نیم خیلی خالی بود.پس کی نی نی مو می فرستی خدای مهربونم؟ نمی گی بهم؟...... و هو ارحم و اراحمین!
**همسری گلم ممنون به خاطر همه چیز..بی نهایت دوستت دارم..