زیباترین آرزوی ما،حسین جان مازیباترین آرزوی ما،حسین جان ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

خدا جوونی ،نی نی مو نو فرستاد..

سه ماهگی گل پسری

بنام خدای مهربون... امروز سه ماهگیه گل پسرم..مبارکش باشه..ان شااالله همیشه ی همیشه سالم و سلامت باشه .. البته همه کوچولوها..فرشته های روی زمین ... پسملی من قند عسلم سه ماهگیت مبارک..جیغ دست هورااااااا ی کم خسته ام..حسابی با حسین جان مشغولم و کمتر وقت میکنم بیام اینجا... گاهی که شدید دلم برای  نی نی وبلاگیا تنگ میشه میام تند تند خاموش میخونمتون.. تند و تند تا حسین خوابه اطلاعات این چند وقته رو بدم.. خداروشکر به لطف دعای شما دوسای عزیزم حلقه ی ختنه ی پسرم روز چهارم افتاد و منو حسابی خوشحال کرد.اما خب فرداش سرفه های وحشتناکش شروع شد و ی فاز جدید از وظایف منم شروع شد.. واکسن دو ماهگیش خداروشکر زیاد اذیت نکرد....
23 دی 1392

بعد از مدتها ما اومدیم

به نام خدای مهربون.. من اومدم با کلی شرمندگی..میدونم تنبلم ولی خب چه کنم..ان شاالله حسین جان یاری کنه و من بتونم این پست و تموم کنم و بزارم..بخدا بیشتر مطلب نذاشتنم بخاطر عکس  بود..میدونم کچلم میکردین اگه بدون عکس آپ میکردم.. بعدش اینکه ی کم شیرم کم بود خیلی اذیت میشدیم منو حسین..ولی ی چند روزیه انگاری شیرم راه افتاده خیلی بهتر شده خداروشکر..خدا کنه همینجوری بمونه و هی بیشتر شه..ما خوبیم خداروشکر..پسری هم خوبه و بزرگ شده الحمدلله..پنجشنبه ختنه اش کردیم و خیالم از این بابتمراحت شد..خدا کنه حلقه اش زود بیفته .وای خدا من چقد حرف نگفته دارم و نمیدونم از کجا بگم..آها اول اینو بگم که دارم زندایی میشم..خواهر شوهری حامله اس..سه ماهشه.. دیگه ...
9 آذر 1392

و ان یکاد بخوانید و ....

بسم الله الرحمن الرحیم وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین سلام به همه ی دوسای گلم..ببخشید دیر شد..این پسر کوچولوی دوست داشتنی ماست..حسین کوچولوی ما..علی الحساب این عکس و داشته باشین تا عکسای بعدی..ماشاالله یادتون نره ها.. کم کم داره قلق بچه داری دسم میاد..ان شاالله دیگه زود زود میام وب پسری.. ممنون بابت تمام لطف و محبت همه ی شما..مخصوصا دوسای قدیمی و البته دوسای جدیدی که اظهار لطف داشتن و کامنت دادن..من و حسین حسابی دوستتون داریم.. ...
13 آبان 1392

خوش اومدی پسرم..

سلام..من بابای حسین کوچولو هستم...اومدم بگم که حسین کوچولوی ما روز سه شنبه 23 مهر در روز قشنگ عرفه چشمای کوچولوشو به این دنیا باز کرد..همزمان با لحظه ی قشنگ اذان ظهر..ساعت 12 و ده دقیقه.. حال همسر و پسرم خوبه خداروشکر..ان شاالله همسرم به زودی میاد و بیشتر توضیح میده..
27 مهر 1392

روز آخر این دوره ی شیرین..

"بنام خدای مهربون .." راسی راسی آخرش رسیدیما..به آخرش..خداجونم شکرت چه روزای قشنگی..هم سخت و هم شیرین..قوربون مهربونیت که چشوندی بهم ی دوره از بهترین دوره های عمرمو..آره داره کم کم تموم میشه و من به امید خدا وارد ی دوره جدید و شیرین دیگه میشم..ممنون از لطفت خدا جونم.. وجود نی نی رو بهمن ماه پارسال متوجه شدیم..بهمن ماه پارسال چشمامون از لطف خدا پر از اشک شد. باهاش خو گرفتیم..باهاش انس گرفتم..ذره ذره ی وجودم شد..نه ماه تموم با هم نفس کشیدیم خوابیدیم بیدارشدیم..من مامان شدم و اونم تکه ای از وجودم..حالت تهوع های و بالا آوردنای وحشتناکی که گاهی از وجودشون خوشحال بودم و گاهی هم حسابی ناراحت که پسرجون چقد اذیت میکنی مامانی رو. .خستگیا و خواب آ...
22 مهر 1392

دیگه داره کم کم وقتش میرسه

سلام..سلام..سلام..خوبین؟خوشین؟سلامتین؟خداروشکر... ما حالمون خوبه..نی نی هم هنوز توو دلمه..ببخشید نبودم..این مدت ی عالمه کارداشتیم ..ی خونه تکونی حسابی و ی تغییرات نیمه توو خونه..حسابی این روزا کاردارم و انگار وقت کم میارم..گرچه کارای سبک مثل خرید کردن و لیست کردن فقط  با منه ولی خوو خیلی این روزا زود خسته میشم و سنگین شدم..شبا که خوابیدن سخت شده کمردرد و شکم درد.. ان شاالله فردا برا ویزیت باز میرم پیش دکی..احتمالا دیگه دقیق ی تاریخ مشخص میکنه برا اینکه نی نی رو دنیا بیاریم.. به احتمال زیاداین پنجشنبه ای که میاد تا یکشنبه اش ی وقتی رو تعیین کنه..نی نی هم که حسابی سرکارمون گذاشته هفته ی پیش که پیشش بودم وضعیت پسری ترانسفورس بود...ینی ...
12 مهر 1392

خش خش صدای پای خزان

          پاییز می رسد که مرا مبتلا کند با رنگ های تازه مرا آشنا کند پاییز می رسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه جا کند او می رسد که از پس نه ماه انتظار راز درخت باغچه را برملا کند او قول داده است که امسال از سفر دلواپسی های تازه بیارد ، خدا کند او می رسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییز عاشق است و راهی نمانده است جز این که روز و شب بنشیند دعا کند شاید اثر کند و خداوند فصل ها یک فصل را به خاطر او جا به جا کند خش خش ، صدای پای خزان است ، یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند ...
31 شهريور 1392