خش خش صدای پای خزان
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
دلواپسی های تازه بیارد ، خدا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
خش خش ، صدای پای خزان است ، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
“علی رضا بدیع”
بازم پاییز شد و دلتگ شدیم..مهر اومد و بیقرار شدیم..یاد بچگی هابخیر..یاد مدرسه مون بخیر..
خوبیم ما..ولی خوو پاییز و دلتگیاش..مهر و خاطره هاش..
پسر کوچولوی مامان انشاالله این ماه ،ماه تولدته..میای توو جمع من و بابایی و ان شاالله زیباتر میشه زندگیمون کوچولوی من..ببخش اگه این روزا زیاد توو خودمم و کمتر باهات حرف میزنم..
ان شاالله دیگه نزدیکه لحظه ی دیدارمون..آخه مامانی پابه ماه شده عزیزکم...پابه ماه..سنگین تر شدم این روزا..و مشتاق تر به دیدنت..خدایا سپاس بخاطر تمام خوبی هات..
*بوسسسسسس برای ثمره ی عزیزم...