روز آخر این دوره ی شیرین..
"بنام خدای مهربون.."
راسی راسی آخرش رسیدیما..به آخرش..خداجونم شکرت چه روزای قشنگی..هم سخت و هم شیرین..قوربون مهربونیت که چشوندی بهم ی دوره از بهترین دوره های عمرمو..آره داره کم کم تموم میشه و من به امید خدا وارد ی دوره جدید و شیرین دیگه میشم..ممنون از لطفت خدا جونم..
وجود نی نی رو بهمن ماه پارسال متوجه شدیم..بهمن ماه پارسال چشمامون از لطف خدا پر از اشک شد. باهاش خو گرفتیم..باهاش انس گرفتم..ذره ذره ی وجودم شد..نه ماه تموم با هم نفس کشیدیم خوابیدیم بیدارشدیم..من مامان شدم و اونم تکه ای از وجودم..حالت تهوع های و بالا آوردنای وحشتناکی که گاهی از وجودشون خوشحال بودم و گاهی هم حسابی ناراحت که پسرجون چقد اذیت میکنی مامانی رو..خستگیا و خواب آلودگیا..دردا و استرسا
مامانی دلم تنگ میشه حتی برای اون حالتای بد..دلم تنگ میشه برا لگدای ظریفت..که اولش مثل نبض مثل ترکیدن حباب بود..دلم تنگ میشه برای شوقی که با شنیدن صدای قلب کوچولوت پیدا کردم..دلم برای همه اون توجه هایی بیش از اندازه ای که بهم شد توو این ماه لوس بازیا تنگ میشه..دلم برای تو که توو دلم بودی تنگ میشه..پسری به امید خدا دیگه وقتشه از فرشته ها و از بهشت زیبای خدا دل بکنی و بیای توو بغلم..مامانی منتظرته..
خدایا داره ی معجزه رخ میده ی تولد ی نشونه از نشونه های بزرگ تو..خدایا به عظمت خودت اون لحظه رو آسون کن و هیچوقت هیچوقت لطفت رو از ما دریغ نکن..
خدا کنه یادم باشه همه اونایی که التماس دعا داشتن..خدایا ما هرچی در توانمون بود از نظر خودمون برای نی نی انجام دادیم..دیگه باقیش با مهربونی تو و دعای دوسای گلم..دوسای گلم همه ی اینا رو نوشتم تا بدونین فردا میرم تا نی نی دنیا بیاد..حسابی دعام کنین..حسابی.به احتمال زیاد بعد تولد نی نی هم برم خونه ی مامانم اینا تا ی مدت و نباشم..
پسرم به امید خدا روز عرفه دنیا میاد..ان شاالله که روزی خودش حاجی بشه..
راسی سونوی آخر وضعیت نی نی رو بریچ زد بالاخره نی نی ی جا بند شد..نمیدونم ی کم از عذاب وجدانم کم شد..آخه خیلی دوس داشتم نی نی رو طبیعی دنیا بیارم ولی خوو از اولش از زایمان طبیعی می ترسیدم..پسرم هیچ کاری نکردم برا زایمان طبیعی و نمیخام بگم از اولش برا زایمان طبیعی خودمو حاضر کردم ولی خب هرچی خیره..ولی نمیدونم دوس داشتم وضعیت قرار گیریت سفالیک می بود یا بریچ نمیدونم؟ان شاالله هرچی خیره ..بالاخره که خب بریچ شد..
خب برسیم به دوسای گل خودم که من و نی نی حسابی دوسشون داریم..ممنون از لطف همه تون.. توو این نه ماه و حتی روزای انتظارم برا نی نی وجودتون قوت قلبی بود برام...از همه ی همتون ممنون..محتاج دعاهای خیرتون هستم..
در مورد اسم نی نی که خیلی طول کشید..اولش اسم پسرم رو "حسین" انتخاب کردیم و بعدها به دلایلی ی گزینه ی دیگه به نام" محمدرضا" اضافه شد و هنوزم که هنوزه تو دوراهی..ان شاالله وقتی دنیا اومد با قرعه انتخاب میکنیم..