این چندروزی که نبودم/سونو برا اولین بار و..
"بهار ثانیه ثانیه می اید…
و اینجا کسی هست که به اندازه شکوفه های بهاری برایتان آرزوهای خوب دارد…"
سلام عزیزای من..دوس جونیا خوبین؟خدارو هزار مرتبه شکرر
حال و احوالات چطوره؟بهار داره میادا..دیگه حسابی میشه حس کرد بهارو صداشو نفساشو...داره دوباره ی عالمه خاطره زنده میشه..وای خدایا..خداروشکر به خاطر همه ی لطفایی که بهمون اعطا کرده.
چندروزی نبودم چون حسابی داغون بودم خداروشکر از دیروز بهترم..اوایل یه کم لکه بینی پیداکرده بودم و حسابی اعصابم خورد شده بود دل و دماغ نداشتم بیام بنویسم تا اینکه رفتم سونو و خیالم راحت شد خداروشکر همه چیش خوب بود شیطون ضربان قلبشم دکتر دید..خیلی میترسیدم زود رفته باشم و قلبش تشکیل نشده باشه و منم ناراحت بشم اما انگاری شیطون بلاست ضربانشو زودی نشون مامانی داد تا خیالم راحت بشه..راسی ی حالت تهوع هایی بدی گرفته بودم که نصیب نکنه..گلاب روتون روم به دیفار همش بالا میاوردم..ینی سه روز بود هیچی نمیتونسم بخورم همش
بالاخره بعد از سونو دکتر جان برا حالت تهوعام ی قرص نوشت برا لکه بینیم هم شیاف داد باز روم به دیفار!!
دیگه اینکه اوضاعاتی داشتیم..به خدا نا نداشتم بشینم و پست بزارم ..فقط گاهی به دوستان سرمیزدم در حالت گیجی..خب با این افاضات!!!سرتونو درد نیارم امتحان روز جمعه مو بد ندادم اما اختصاصیش خیلی سخت بود نمره منفی ام داشت و بعدش ی عالمه آدمم اومده بودن برا امتحان..وای نمیدونی چه خبری بود.راسی ی چیز جالب من تا اون موقع حالت تهوع هام شروع نشده بود همش میگفتم عدل که من اینجام سر جلسه تا حالاهم بالا نیاوردم الان میخام اینجا بالا بیارم ی آبروریزی بشه.. دیگه اینکه نه بخیر گذشت نی نی حسابی همکاری کردن اما بعدا حسابی عوضشو در آوردن و دور از جون بابام ،پدرمو درآورد انقده بچه انقد که تا پریروز من بالا آوردم..اما میگم خوبم تا الا ن فهلا..
راسی تو سونو نی نی ام اندازه ی ی نقطه بود ماشاالله انقدم واضح..میگم قدرتت و شکر خدا ی نقطه فسقل ببین چه کارا که نمیکنه ها..
برا عید هنو هیچ کاری نکردم فقط فرشارو دادم قالیشویی..ی روز باید همسری باشه که باهم کارارو بکنیم دیگه دیرشد.به خاطر لک بینیم دکتر بهم استراحت داده بود اصلا هیچ کاری نمیکردم..حالت تهوع هم از ی طرف امونم و بریده بود. وای چه قد سخت بود...زندگیم ریخته بود بهم..وای بیچاره همسری چه قد سخت گذشت براش..میومد خونه شروع میکرد خونه داری رو از ی طرفم همش باید نازمو میکشید چون هم واقعا خسته بودم حال نداشتم غر هم میزدم زیاااااااد..ببین چه اوضاعی داشتیم ما.. ببینم بازم دار غرم میزنم.وای از دست خودم خدارو هزار مرتبه شکر گوش شیطون کر دوروزه ی کم عادی شده زندگیمون..
راسی 5شنبه 10اسفند بود برا اولین بار رفتم سونو و نقطه کوچولو رو دیدمش..دکتر برا 16فروردین سال 92 به بعد هم دوباره برام سونو نوشته باید برم ان شاالله..
*خداروشکر به خاطر همه چیز..ببخشید انقد پست طولانی شد شرمنده ی روی ماه همتون و
*ممنون که بهم سر میزدین و بیادم بودین..خداروشکر بابت مهربونایی چون شما..
*همسری گلم..عشقم..مهربونم.. ممنون بابت اینکه مثل همیشه مهربون با محبت بودی و برامون کم نزاشتی..
راسی..اسفند ی مناسبتایی هم داره برا ما..روز تولد همسری و سالگرد عقدمون..هوراااا