ازت مچکرم آرامش من
به نام خدا..
سلام
دیره اما هنوزم عشق و دوست داشتنم به همون اندازه ی ورود به نه ماهگیش زیاده..آره نه ماهگیت مبارک حسین جان..پسر نازم نه ماه تووی دل مامان بودی و الان چقدر من خوشحال و خوشبختم که نه ماهمم توو بغلم بودی ..پسرم دیگه باید پست ده ماهگیت رو میزاشتم که دلم نیومد از نه ماهگیت بگذرم..این دوماه هرروز پسرم پیشرفت داشته و مامان و عاشق خودش کرده... روزامون با شیطنتای حسین شروع میشه و زندگی و انرژی رو ب خونمون میاره..ی حسی آورده فسقلی با خودش که قبلا تجربه نشده بود..خدا قسمت همه منتظرا کنه ب حق دل پاک تموم این فرشته های کوچولو..با خنده هاش شوق زندگی ب ما میده..عشق میکنم وقتی میبینم زندگیم دیگه مثل سابق نمیتونه رو نظم باشه و این باعثش ی موجود فسقلیه..خوشحالم عروسک کوچولوی بوق بوقیه پسرمو توی کشوی فریزر پیدا میکنم..(واقعا نمیدونم کی از غفلت من استفاده کرده بود و اونو انداخته بود توو کشو منم در کشو رو بسته بودمو مونده بود عروسکش اون توو.)خوشحالم از اینکه وقتی عروسک فیلیه بوق بوقیشو فشار میده و ازش صدا در میاد و حسین ذوق میکنه و باز ادامه میده.عشق میکنم وقتی در حموم باز میشه و حسین با ذوق میره بطرف حموم..(صدالبته این درمورد wcهم صدق میکنه روم ب دیوار البته) عاشق توپ و توپ بازیه.از غذاهای مام بیشتر از غذاهایی که براش درس میکنم خوشش میاد..حسین جان در اواسط نه ماهگی سینه خیز کرد و بعد ی هفته قشنگ چهاردست و پا کرد..از اوایل نه ماهگی ب زور خودشو به اینور و انور میگرفت و پا میشد الان خیلی راحت با کمک وایمیسه و دستاشو ول میکنه و برا خودش دس میزنه..ب تنهایی بیشتر از دو دقیقه سرپا وا میسه..یکی دوتا قدمم ب تنهایی و با ترس برداشته .دس دسی رو قشنگ انجام داد بالاخره..بای بای میکنه سرسری و گاهی بوس..در امتداد مبل و میز و هم اکنون هم دیوار میگیره و راه میره..نینای نینای میکنه پسر قرتی..نازی میکنه جیگرم..وقتی نزدیکش باشم و بگم مامان و ناز کن قشنگ ناز میکنه منو..الو میکنه..میگم الو حسین سلام..هرچی دم دستش باشه میبره کنار گوشش و لباشو عین الو غنچه میکنه اما کامل نمیتونه بگه و من و ذوق مرگ میکنه.
از دندون هنو خبری نیست این درحالیکه که تموم بچه های فامیل که تقریبا همشون دخترن که همسن یا یکی دو ماه کوچیکتر از حسینن دندوناشون درومده..جشن دندونی یکی از نی نی دخترا که دوروز از حسین بزرگتره هم رفتیم ی هفته قبل از شروع ماه رمضان..
ماه رمضان هم حسین همکاری کرد با مامانش و مامان هم مهمونداری کرد قشنگ هم مهمونی رفت و هم روزه هاشو گرفت..
دیگه کم کم ان شاالله ب یکسالگی پسرم نزدیک میشیم..خیلی زود گذشت خیلی باورم نمیشه اصلا..خداروشکر
عاشق میوه اس پسرم..خیلی خوب میخوره خداروشکر..خیلی شیطون شده و دل میبره با شیطونیاش.. ماشاالله پسر خنده رو و خوش اخلاقیه.هزار ماشاالله بهش..قشنگ معلومه که داره با دده مده و اینجورحروفا با آدم حرف میزنه .
دخترخاله ی کوچولوی منم 7مرداد بدنیا اومد..خوش اومدی اسرا کوچولو..وقتی بغلش کردم نی نی رو حسین حسودی کرد و گریه کرد این دومین بارش بود
حس مالکیت هم بدست اورده وقتی میخاستم بالششو بدم تا یکی بزاره زیر سره نی نیش حسین دست دراز کرد بالشتشو گرفت و نزاشت داشت شیر میخوردا..بی نهایت عاشق پتوشه
همه این مطلبایی که نوشتم تمام نه ماهگی و اندکی از ده ماهگی پسرم رو شامل میشد.دیگه همینا یادم بود..ببخشین که زیاد شد.راسی این روزا پای سیستم نشستن سخت شده چون تا حسین میبینه نشستم پای سیستم گریه میکنه میخاد بیاد بغلم..ینی عاشق اینه موسو بکوبه رو میز و مونیتورو بزنه و دیوار و از این خرابکاریا..
ادامه لدفا
این عکس و عکس پایینی ی عکس جامونده از سه چهارماهگی پسرمه قفونش برم
روزهای جام جهانی و هوادار کوچولوی جام جهانی..این جام جهانی با حضور حسین من ی طعم بهتری داشت
این عکس حسین و داییش گذاشته توو ف.ی.س.بو.قش
شیطون مامان ی ذره آروم بگیر
آفرین پسر حرف گوش کن مامان
عاشق هلو و شلیل البته pcمامان
گل مامان تمیز و مرتب از حموم درومد
اهان این عکسم جامونده بود..قبل هشت ماهگیه حسینه.ببین چجوری رو صندلی نشسته
قربون نگاه کردنت بشم مامان
همین جمعه رفته بودیم باغ داییم اینا..پایین باغشون ی رودخونه قشنگه با چشمه آب خوردنی طبیعی عکسشو میزارم..حسین خیلی آبو دوس داشت و حسابی خوشش اومده بود
همونجا
همون چشمه ای که گفتم..
دیگه همینا فعلا باشه تا بعد..