اردی بهشت
با نام خدا..
"آشوب همان حس غریبیست، که وقتی
به لبهای تو لبخند نباشد دارم"
خیلی وقت بود شعر ننوشته بودم..خب بازم طولش دادم نوشتن پست جدیدو..
پسرم هفت ماهه شد..درست روز ولادت حضرت علی..ان شاالله آقا خودشون نگهدار تمام نی نی ها باشه..
پسرم وارد هشت ماهگی شد..به لطف خدا داره بزرگ میشه و شیطون..حسابی شیطون..
داره روزامون تند و تند میگذره و من گاهی گم میشم توو لظه ها..
پسرک شیرینم داره هر لحظه من و بیشتر مادر میکنه..
روز مادر امسال به معنای واقعی کلمه مادر بودن رو درک میکردم..میدونم هنوز جا دارم و هنوز باید یک عالمه راه طی کنم تا بتونم خودمو لایق این کلمه بدونم..اما برا دل خودمم میگم که منم مادر بودم امسال..
چه ذوقی..چه ذوقی..و چه شیرینتر میشد وقتی حسین با زبون خودش این روزو بهم تبریک میگفت..ان شاالله توو سالای بعد هنوز که زوده..
بعله پسرم وارد هشتمین ماه زندگی خودش شد..همچنان با شدت لثه هاشو میخارونه ولی از دندون خبری نیس
دیروز تو ی حرکتی غافلگیرانه دستشو از گهواره گرفت و میخاست بلند شه وقتی با تشویقای شدید ما مواجه شد خیلی فوری میخاست کارشو تکرار کنه اما نتونس و خوو پروژه تعطیل شد..
پری روز دوستم اومده بود خونمون..ی دختر داشت 16 روز از حسین کوچیکتره..حسین اول از دیدنش تعجب کرد بعد به خودش اومد و شلوغ کاریاشو شروع کرد.پستونک پرینازو میگرفت و میکرد توو دهنش..جالبه خودش پستونک نخوردا..روز خوبی بود اون روز..حسابی بهمون خوش گذشت..بر عکس حسین دختره خیلی آروم بود..دوستم میگفت اصلا اذیت نمیکنه..حالا ما با حسین برنامه ها داریم.چقد از شانس ما این پسر ما شیطون شد..
داداشم که بشدت عاشقه حسینه میگه حسین باهوشه..نمیدونم والا..
حسین ماشاالله خوبم غذا میخوره..عاشقه سرلاکه..سوپم دوسداره..سه روزم هس تخم مرغ بهش میدم..دوس داره میخوره
خواهرشوهرمم دیگه وقت زایمانشه..یکی دو هفته ای شاید نی نیش بیاد
چقد نی نی وبلاگ عوض شده خوب شده..اصلا جالب شده..با تشکر بسیاررررررر از مدیریت محترم..
راسی نمایشگاه کتاب تهرانم اومد و رفت و نتونسم بیام ..چقد دوس داشتم امسال بیام و کتاب ببینم و بخرم..هرچی به شوشو گفتم قبول نکرد مارو بیاره..اصلا انقد نااحت شدم..ی بار دوران دانشجویی اومده بودم .حیف شد..خیلی حیف
اونایی که رفتین نوش جونتووووووووووون..
فعلا تا همینجا بسه..لباتون همیشه خندون..