زیباترین آرزوی ما،حسین جان مازیباترین آرزوی ما،حسین جان ما، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

خدا جوونی ،نی نی مو نو فرستاد..

بعدمدتها+تبریک عید+نیم ساله شدن پسری

1393/1/24 0:10
نویسنده : معصومه
1,976 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خدمت دوسای گلم...خوبین..با کمی تاخیر ولی به همون تازگی سال نوتون مبارک.. ان شاالله این سال جدید پر از خیر و خوبی و برکت و سلامت باشه براتون..ما بالاخره بعد از مدتها آپیدیم...
با ی عالمه حرف نگفته که نمیدونم از کجا بگم خیلیاشونم همین که شروع کردم به تایپ از یادم رفت همچین آدم نابغه ایم من..
خوبین خوشین سلامتین؟الهی شکررر..
مام خوبیم خب بریم سر وراجی..ببخشین هول هولی مینویسم شاید ی کم مبهم باشه.

به فاصله این دوماه دوری دو ماه پسرم بزرگتر شده..دوماهی که عین برق گذشت..اصلا باورم نمیشه دوماهه که چیزی ننوشتم..
اسفند ماه که کلا وقت نداشتم خونه تکونی با وروجک فسقل واقعا سخت و زمانبربود..
امسال ی سبزه کوچولو موچولو برا حسین سبز کرده بودم و سر سفره هفت سین هم همونو گذاشتم.
سال تحویل خونه ی  پدرشوشو بودیم..خوب بود خوش گذشت خداروشکر.بعدشم عید دیدنیا شروع شد.عید دیدنی با حسین خیلی سخت بود حسابی حسین خسته شده بود و کلافه..منم..سیزده بدر که حسابی اذیت شدیم هم من هم حسین..اما خب خدارو هزاران بار بخاطر وجود نازنین پسرم شکر..
حسین پیشرفتای زیادی تا الان داشته..روشکم که میزارمش خودشو ی کم میکشه جلو ولی زود خسته میشه و به پشت بر میگرده تنبله  خودمه دیگه..
اولین کلمه "ب ب" گفت و حسابی زد توو برجک من و بعد از یک هفته انتظار و شایدم بیشتر کلمه ی "م م "رو گفت قربونش برم..

حسابی خوش خنده اس ودر موارد خیلی خیلی کمی کسی رو ببینه بغض میکنه..خیلی هم روابط اجنماعی بالایی داره. جناب هر بچه ای رو ببینن چه بزرگتر و چه کوچیکتر از خودشون شروع به حرف زدن با اونا میکنه به زبان خودش.. اینو از عید دیدنی ها و مطب دکتر و بعضی جاهایی که حسین نی نی میدید فهمیدیم..کلا بچه که میبینه انگار میفهمم انقد براشون ذوق میکنه انگار میفهمه آدم بزرگ نیستن و عین خودشن بچه ها..دختر عمه ی من ی پسر داره سه ماه از حسین بزرگتر بعد عید دیدنی اومده بودن خونه ی ما..ما این دوتارو گذاشتیم روبروی هم خب حسین شروع کردن به حرف زدن با اون بهش دست میزد..اصلا ی کارایی.بیا و ببین..ی عالمه هم عیدی جمع کرد حسین..هرکی حسین و دید بهش عیدی داد دستشون درد نکنه واقعا..پسرک ما حسابی شیطون شده..غذای کمکیشم از 15 فروردین شروع کردم.از فرنی شروع کردم الانم حریره بادام میدم..
یه عالمه حرف داشتما همش از یادم رفت..اهان 11 یا 12 فروردین بود ی برفی اینجا اومد همه ذوق کردیم انقده خوشحال شدیم ما..
امروز پسرم نیم ساله شد..شیش ماهه که خدا ی موجود کوچولوی  دوست داشتنی رو گذاشته توو زندگیمون و خداروشکر زندگیمونو زیباتر و شیرین تر کرده..تا حالا هزار بار از حسین پرسیدم:کوچولو تو تا حالا کجا بودی آخه؟یهویی از کجا اومدی با اون شیرینیات و شیطونیات؟ از خدا میخام این نعمتشو  شامل حال تموم آرزومنداش کنه..الهی آمین
نیم ساله شدنت مبارک جوجه کوچولوی من..ان شاالله 120سال عمر با عزت خدا نصیبت کنه عزیزکم..
امروز واکسن شش ماهگی گل پسرو زدیم..فقط موقع تزریق واکسنا گریه کرد شدییییییییییید بعدش اما زود آروم شد و الهی شکر تا الان نه تب داشته نه درد داشته..خداروشکر..
ان شاالله فردا شب برات جشن تولد نیم سالگیتو میگیرمو قراره هماهنگ کنم برم آتلیه برا عکسای شیش ماهگی گل پسر ان شاالله..
فعلا همینا یادمه بعدا هرچی یادم اومد اضافه میکنم..
تشریف ببرید ادامه مطلب



اینجا پسرم چهار ماهشه..چه بامزه اس..بخولمت جیجلیییی


هروقت این لباسو میپوشید ما بهش میگفتیم پنگوئن..زود کوچیکش شد حیف

نمیدونم این عکسو گذاشته بودم یا نه..بهر حال خواب فرشته ی من


پسری با لباسای عیدش..البته ی عکس بهتر با لباسای عیدش براتون توو ی پست دیگه میزارم فعلا همینو داشته باشین


سفره هفت سین امسال ما..البته بعد از انداختن عکس ی تغییرات جزیی بهش دادم که دیگه تنبلیم اومد عکس بندازم


توو ی روز بهاری با مامانمینا رفته بودیم گردش اما ما بیشترش بخاطر حسین جون توو ماشین موندیم چون باد میومد کلاه براش نبرده بودم با دستمالش براش روسری گذاشتمنیشخند


اینجا مامانم برنج و گندم و ریخت رو سر پسری تا راحتتر دندون دراره..آخه خیلی جای دندوناشو میخاره وروجک



پسری در حال خوردن فرنی..به به..با چه ولعی خورد فرنشی..اولین غذاشو..


توو این سه تا عکس پسرمو حاضر کردم بریم واکسن شیش ماهگیشو بزنیم

دو سه ساعت بعد واکسن..داره به ابراز احساسات خاله اش جواب میده با لبخندش..ماشاالله
ماشاالله یادتون نره دوستان..
ی عالمه عکسم توو گوشی خواهرم داره حسین که بعدا میگیرم ازش براتون میزارم..دوستتون داریم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

سمیرا
24 فروردین 93 0:28
سلام سال نوشمام مبارک دلمون تنگ شده بود بانو... خداحفظش کنه گل پسری رو التماس دعا...
معصومه
پاسخ
هانی
24 فروردین 93 18:14
سلام معصومه جونممممممم میبینم حسابی درگیری با بچه داری تا باشه از این سرشلوغی ها عزیزم ماشاالله گه ماه شده چه بزرگ شده خدا شمارو برا هم حفظ کنم سال خوبی داشته باشه عزیزم بوس
معصومه
پاسخ
سمیه
25 فروردین 93 16:37
ماشالله ماشالله..... هزارتا بوس برا حسین جونی میفرستم.
معصومه
پاسخ
باران
27 فروردین 93 11:00
سلام خواهش میکنم خصوصی
معصومه
پاسخ
خاله ی آریسا
27 فروردین 93 11:11
عزیزم سال نو مبارک هفت سین شما با حسین کوچولو چه ماه و دیدنی شده ایشالله همیشه در کنار هم سالهای خوشی رو سپری کنید حسین کوچولوموچولو میبوسمت عزیزممممم
معصومه
پاسخ
ممنون از لطفت عزیزم
مامان مانی
27 فروردین 93 16:25
سلام خوبی نی نی چطوره
معصومه
پاسخ
سلام عزیزم..ما خوبیم..شما چطورین؟مانی جانم؟
مری
28 فروردین 93 10:05
ای جاننننننننننن دل خالههههههههههههههه چقد خوشحالیدیم بالاخره بعد مدت ها دیدمت جیگرم 6 ماهگیت هم موبارک خاله جون ایشالا 600 ساله شی کار خوبی کردی که زدی تو برجک مامان بازم از این کارا بکن فرنی خورونتم مبارک ایشالا سال جدید با کلی دندون و گاز گازی مامان
معصومه
پاسخ
مــآمــآنـے کـسـرے
29 فروردین 93 17:04
قربونش بشم چه بزرگ شده فسقلی 6 ماهگیش مبارک
معصومه
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان مانی
29 فروردین 93 19:57
معصومه
پاسخ
ثمره
31 فروردین 93 15:41
زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است ســـــــــــرچشمهء محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خـــــــــــدا عشق مظهر است بعد از خـــــــدا به سجده بوَد زآنکه مادر است
معصومه
پاسخ
ممممممممممممممممممممممنون عزیزم.. قسمت تو الهیییییییییییییی
مری
1 اردیبهشت 93 11:24
پستامون تایید کن لااقل بدونیم زنده ای
معصومه
پاسخ
رومینا
1 اردیبهشت 93 12:46
معصومه
پاسخ
ممنون عزیزم..
sanaz
3 اردیبهشت 93 20:15
Gugoliiii Khoda hefzesh kone
معصومه
پاسخ
مامان مانی مسافر کوچولو
4 اردیبهشت 93 14:33
سلام خاله معصومه خوبی اقا حسین چطوره تحویل نمیگیری مارو
معصومه
پاسخ
شما سایه تون سنگین شده و الا ما همون بودیم که هستیم عزیز دل..بوس
مامانی
13 اردیبهشت 93 9:54
گندم و برنج ریختن رو سر بچه یعنی چه تا حالا نشنیده بودم میشه بیشتر توضیح بدی
معصومه
پاسخ
اینجا ی ذره گندم و برنج میریزن رو بچه تا راحتتر دندون در بیاره و خارش لثه هاش کمتر بشه.بعد اون گندم و برنج و میریزن گنجشک و مرغا بخورن..اونجا از این کارا نمیکنن؟
✍ مری
14 اردیبهشت 93 20:38
وای عزیزم ببخش نت من تا الان قطع بود ببوس حسین خاله رو و زودم اپ کن لطفا
معصومه
پاسخ
مژده
18 اردیبهشت 93 1:22
مامانی خیییییییییییییییییلییییییییییی تنبل شدیا فکر نکنی من نمیفهمم
معصومه
پاسخ
زندگی از آ...تا...ی
24 اردیبهشت 93 14:57
سلام مامان خوب و نازنین. دوست داری غذاهای ایرانی و خارجی یاد بگیری و بچه ها و همسری رو سورپرایز کنی؟ دنبال جدید ترین نکات خانه راری هستی؟ دوست داری برای کوچولوها قصه های قشنگ قشنگ تعریف کنی؟ دنبال درمانهای خانگی هستی؟ دوست داری بچه های سالم و موفقی داشته باشی؟ کاری نداره وبسایت زندگی از آ...تا...ی رو لینک کن تا به جمع مادرهایی بپیوندی که هر روز از مطالب جالب و مفیدش استفاده می کنن.
مامان مانی مسافر کوچولو
25 اردیبهشت 93 14:01
سلام خیلی ناز بود خدا نگهش داره واستونواقعا که چقدر زود گذشت
معصومه
پاسخ
مامان عاطفه
2 خرداد 93 22:39
ای جوونم پست بدون عکس اقا حسین بی معنیه مامان خانوم نبینم دیگه مطلب بذاری بدون عکس... برا همین من نظر ندادم
معصومه
پاسخ
فدای نظر ندادنت..
نرگس
8 خرداد 93 18:48
عزیزم....خیلی خوشگل بودن عکساش!!!!!!!!! انشالله بی دردسر دندون دربیاره.
معصومه
پاسخ
ممنون عزیزم..ان شاالله
خاله ی آریسا
21 خرداد 93 15:32
من یک سوال دارم میشه کمکم کنی ؟ چطوری باید تو هوادارها بیام ؟ هرکاری میکنم نمیتونم
معصومه
پاسخ
میپسندمو بزن میتونی.. باید از مدیریت نی نی وبلاگت وارد شیا..