دلم گرفته اما به خاطرت می نویسم
انتظار بارانت سخت هم که باشد فقط به خیال آمدنت، "خیس خیسم.."
سلام نی نی گومولوی مامانی.خوبی..من دلگیرم.میگی چرا؟ یکیش به خاطر اخمو بودن امروز شهرته..آخه امروز اینجا هوا بدجور گرفته و داره بارون میاد.مامانیت هم احساساتی.زودی دلش میگیره.بعدیش هم بخاطر توئه.اینکه میخام بدونم آخه کی میای تو توو دل مامانی.هان؟ دلم میخاد الان توو دلم باشی و من مامان شده باشم. اینجا رو یه سکوتی گرفته.همه جا آرومه آرومه.من الان تنهام و دارم برات مینویسم.توو یه بعد از ظهر قشنگ پاییزی.بابا جونیت سر کاره و مامانیت دلش به این خوشه که آیاهستی این ماه؟ صدای چیک چیک بارون میاد و من میگم کاش بودی تا دستای کوچولوتو میگرفتم زیر این قطره های بارون و تو ذوق میکردی و ورجه و وورجه. راستی خشملم مامانی یکم سرما خورده.دعا کن زود خوب شم و سرماخوردگیم بزرگتر نشه آخه مامانی لوست سرما که میخوره دیر خوب میشه.البته مطمئنم وقتی که تو باشی من مقاوم تر میشم نه ؟ جیگر مامان دیگه کم مونده به ماه محرم.خیلی دوست داشتم امسال بودی تا ماه محرم از اون لباسای علی اصغر(ع) تنت میکردم اما خب خدا بزرگه ان شاالله سال بعد..خب به حرمت و آبروی امام حسین و یاراش و علی اصغر شش ماهه اش دامن همه اونایی که دوست دارن زود زود مامان بشن رو سبز کنه.من و دونفر دیگه که دوستامن هم توشون..
راستی دیشب خواب میدیدم رفتم دکتر و دکتر معالجم میکنه و میگه یه نی نی کوچولوداره توو دلت قیلی ویلی میره متوجه میشی و من اون موقع حس میکنم واقعا یه چیزی توو دلم هستوباور میکنی وول خوردن توو دلمو واقعا احساس میکردم.چه حس شیرینی بود.باور کن با حس تکون خوردنت از خواب بیدار شدم کاش خواب نبود و تو واقعا بودی.. تا خدا چه خواهد...