روزی که فهمیدم هستی بی نظیرترین هدیه ی خدا
ی روز خوب بود و پر از استرس..طبق پری های قبلی باید امروز میومد پریخانوم..دیروزش کلی راه رفته بودم و ی ذره لکه بینی هم داشتم..امیدی نداشتم این ماه.. یواشکی دیروزش ی بی بی زده بودمو ی خط کمرنگ افتاده بود..اما خوو باورش نداشتم..صبح زود راهیه آزمایشگاه شدم و آز دادم..برگشتم خونه تا جواب حاضر شه ی بی بی دیگه زدم.اینبار ی خط پررنگ افتاد.دیگه باورم شد..ظهری همسری جواب آز و گرفت و ما فهمیدیم مامان و بابایی فرشته کوچولو شدیم...ی عالمه خوشحالی و استرس اومد توو دلمون.. خدایا شکرت بابت اون روز قشنگ..قسمت همه ی منتظرا بشه الهی آمین..
و امروز دقیقا ی سال از اون روز میگذره..و ما امروز ی فرشته 4ماهه داریم به لطف و مهربونی خودش..لمس بودنت مبارک عزیزم..
بفرمایین ادامه مطلب جامونده از اون موقعه ها.
تصویر بی بی اول که ی خط کمرنگ افتاده بود
بی بی دوم که خط دومش پررنگ شد و من ذوق مرگ شدمممم
اولین سونوی وروجک..تو شش هفتگی
آخرین سونوی پسرم...
و ایشون همون جناب کنجد شش هفته ای هستن که تو عکس قبلی دیدین...فدات مامانیییییییییی
و اینم پاهای کوشولویه پسری..انقد خندیدم ..از زیر پتو پاهاش زده بود بیرون..