دوست دارم خشملم
به نام او
من اومدم مامانی..ببخشید که خیلی وقته برات ننوشتم.آخه سرمون شلوغ بود.عروسی عمه جونت بود. ما درگیر عروسی.خداروشکر هزاران مرتبه که عرووسی به خوبی خوشی تموم شد.اما کاش تو هم بودی تا حسابی توو عروسی بازی و شلوغ میکردی و می رقصیدی و منم کیف میکردم.شاید الانم باشی توو دل مامانی.یعنی هستی..؟پس کی میای جوجه کوچولوی مامان؟میدونی که دلم برات غش میره.پس زود زود بیا..خیلی دلم تو رو میخاد.برای اومدنت و مادر شدنم لحظه هارو دوتا دوتا میشمرم شاید زودتر بیای.اگه بدونی چقد منتظرتتم.راستی جیگر مامان،من یه دونه از بادکنکایی که برا تزیین جایگاه عروس و داماد بودو از عمه ات برات گرفتم تا برات نگهش دارم.همه دختر عموهات و پسر عموهات برداشتن منم برای تو کوچولوی خشملم برداشتم.خب خشملم دوست دارم....بوس...بوس
یا رب نظر تو برنگردد
برگشتن روزگار سهل است..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی