مکتوبات این چند روزی که نبودم..

"این روزها.. دلم عجیب یک غیر منتظره ی خوب می خواهد..."

سلام قشنگم.خوفی که؟ مامان برگشت با یه عالمه حرف که نمیخام اینجا برات بنویسم.یه گریزی میزنم اما همه شو نمیگم.ببخش که یه غیبت چند روزه داشتم.کار خونه زیاد بود وقت نمیکردم بنویسم.مامانی برات بگه اول از مراسم شیر خوارگان حضرت علی اصغر (ع) .رفتم با مامانم اینا.خیلی خوب بود.یه عالمه نی نی خشمل با لباسای خشمل علی اصغر اومده بودن.چه قد دوست داشتم تا بودی و من از این لباسا تنت میکردم.عیب نداره انشاالله سال بعد.یواشکی بخون:منم از خدا توو رو خواستم.خواستم که زودی بیای توو دل مامانی.نه تنها برا خودم بلکه برا تموم مامانای منتظر مخصوصا مامانای نی نی وبلاگی دعا کردم.تا خدا به همه مون یه نی نی سالم صالح و خشمل هدیه بده.بعدش برات بگم روز تاسوعا با هیئت مسجد محل مامانیت دنبال دسته اومدیم بیرون.روز تاسوعا دسته میارن بیرون.خیلی خوب شد رفتم چون جدا از مراسم عزاداری و اینا من دوستا و همکلاسی های قدیممو دیدم و خیلی خوشحال شدم.یکی از دوستام یه نی نی دختر تپل مپل خشمل داشت هزار ماشاالله.بگذریم.دیگه روز عاشورا هم با هیئت محل بابایی جونیت رفتیم و ناهارم مهمون مامان و بابای باباجونیت بودیم و شب آخر وقت  اومدیم خونه.دیگه همینقدر کافیه خیلی نوشتم.
راستی یکی از دوستای دوران دبیرستانم که الان یه چند سالیه که ازدواجیده و کرج زندگی میکنن (از اینجا رفتن.)چندروز پیش فهمیدم داره مامان میشه.(خودم اتفاقی ازش پرسیدم )خیلی خوشحال شدم.الان نی نی کوچولوش سه ماهه که توو دلشه.واااااااااااای بگردم.خدا حفظش کنه.فریبا جونم دوست نازنین خوشحالم که مامان شدی دلم برات تنگیده.بعد از نوشتن این پست میام بهت بزنگم.البته میدونم این مطلبو نمی بینی.
انشالله خدا هیچوقت هیچوقت نظر لطفشو از ما بر نداره.آمین